کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن     قالب شعر : مربع ترکیب    

ای بـر تو سـلام آمـده از داور هستی            بگـذشته در آئـین نـبی از سر هـستی
دل داده و دل بُـرده ز پیغـمـبر هستی            زیـبد که بخوانـند تو را مـادر هـستی


الحق که خدا، هستی خود را به تو داده
ام الّـنجـبا، فـاطـمه زهـرا به تـو داده

اسـلام ز امـوال تـو سـرمـایه گـرفـته            دین در کـنف عـزّت تو سـایه گرفـته
تـوحـید ز اخـلاص تو پیـرایه گـرفته            اخلاص ز حُـسن عـملـت پایه گرفـته

هـمّت سر تسـلـیم به دیـوار تو سـوده
پیش از تو زنی لب به شهادت نگشوده

تو در دل سخـتی به پیـمـبر گـرویدی            هر بار بـلا را به سـر دوش کـشـیدی
بر یاری اسـلام به هر سـوی دویـدی            بس زخـم زبان‌ها که ز کـفّار شنـیدی

ای قامت مردان جهان خم به سجودت
ای تکیه‌گه خـتم رسل نخـل وجـودت

ای مکّـه ز خـاک قـدمت خُـلد مخـلّـد            ای عـصمت معـبود و امـید دل احـمد
اسـلام به پا خـواست و گـردیـد مـؤید            از ثروت تو، تـیغ عـلی، خُـلق محمّد

تا حشر خلایق که خـدا را بپـرسـتـند
مـرهـون فـداکاری و ایثار تو هستـند

تنـهـا نـشدی هـمـسر و دلـدار محـمّـد            در سخـت‌ترین روز شدی یـار محمّد
در شدت غم گـشتی تو غمخوار محمّد            پـیـوسـتـه دلـت بـود گـرفـتـار محـمّـد

در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ
باشد که کنی در ره او چهره ز خون رنگ

آن‌روز که افـتـاد خـزان در چـمن تو            پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو
تـا بـوی گـل احــمـدی آیـد ز تـن تـو            شـد جـامـۀ پـیـغـمـبر اکـرم کـفـن تـو

با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد
بی‌مـادری فـاطـمـه، تنهـایی احـمد...

برخـیز که بر خـتم رسل فخـر زمانه            خـانه شده غـمخـانه، ای بانـوی خانه
بر گیسوی زهرا که زند بعد تو شانه؟            بی‌تو شده از هر مـژه‌اش سیل روانه

بی‌روی تو گردون به نظر تیره چو دود است
برخیز که بی‌مادری فاطمه زود است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

در شدت غـم گـشـتی غمخوار محـمّد            پـیـوسـتـه دلـت بـود گـرفـتـار محـمّـد

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

حیا در چشمهایش بود غیرت داشت همت داشت            چنان آسیه و هاجر چنان مریم نجابت داشت

لباس کهنه می‌پوشید روی خاک می‌خوابید            تماما خرج دین می‌کرد هرچه مال و مکنت داشت


تجارتخانه‌های مکـه از اموال او پُر بود            ولی او با خدای خود فقط میل تجارت داشت

بجای مرغ بریان دانۀ خرما غذایش بود            به رعیتها شباهت داشت آن بانو که رعیت داشت

وجودش را فدای راه حق می‌کرد بی‌وقفه            برایش پیشرفت دین همیشه ارجحیت داشت

به رغـم آنهمه تبـلیع که ضد پیـمـبر بود            کنارش ماند در هرحادثه از بس بصیرت داشت

گواهی می‌دهد شعب ابیطالب به ایثارش            گواهی می‌دهد این شیربانو استقامت داشت

چه ایمانی چه اخلاصی که بین بستر مرگش            خدیجه از رسول الله احساس خجالت داشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن مطالبش حذف شد

کفن برتن نکرد و با لباس پاره‌ای پر زد            عجب این لحظه آخر به اربابم شباهت داشت

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدعلی بقایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شـروع می‌کـنم این بار هم به نـام خـدا            گذشته از خودش این زن به احترام خدا
رسانده حضرت احـمد بر او سلام خدا            شـده است ثـروت او حـامی کـلام خـدا


یـگـانه بـانی والا مـقـام دیـن بـانـوست
سـرآمـد هـمۀ مـؤمـنـات این بـانـوسـت

فرا گرفـته از او شیعه درس عزّت را            رسـانـده است به اوج کـمـال هـمّت را
برای دین خـدا خـرج کـرده ثـروت را            رسـول دیـده از او بـهـتـرین محبّت را

خـدیجـه ایـده و رفـتـار مـکـتـبـی دارد
خـدیجـه است که جا در دل نـبـی دارد

کریمه بودنش از سفره‌اش نمایان است            خـدیجه بین زنـان اولین مسلـمان است
نمـاز خـواندن او افـتـخـار ایـمان است            وجود محترمش، ظرف قدر قرآن است

اگرچه ساکن دنـیاست شـأن او بالاست
خدیجه مادر زهرا ست شأن اوبالاست

خدیجـه مـادر دین‌پـرور است بی‌تردید            از این جهت پسرش حیدر است بی‌تردید
عـزیـز خـانـۀ پیـغـمـبر است بی‌تـردید            کـنار فـاطمه در محـشر است بی‌تردید

امــیــد مـی‌رود آن‌روز مــادری از او
نخـواستـیم جز این چیز دیگـری از او

زبان زد است در اسلام جان فشانی او            تــمــام، وقـف نـبـی بـود زنـدگـانـی او
قـرار قـلـب نــبـی لـحـن آســمــانـی او            شـفـای درد نـبـی بــود مـهــربـانـی او

نبی که چهره‌اش از سنگها جراحت داشت
خدیجه بود که صد مرهم محبت داشت

هزار حـیف که آن سال حـزن پیدا شد            خـدیجـه رفـت و بـساط عـزا مهـیـا شد
خدیجـه رفت و نـبی بین خـانه تنها شد            خدیجه رفت و یتیمی نصیب زهـرا شد

خدیجه رفت و نگاهش به سمت زهرا بود
خـدیجه دل نگـران بود فکـر فـردا بود

گرفت ماتـم او فرش و عرش اعـلا را            ســیــاه کـرد بــرای رســول دنــیــا را
چه خوب دید غم و درد و داغ فردا را            خدیجه رفت و به احمد سپرد زهرا را

سـپـرد هیچ کـسی داد بر سـرش نـزند
کسی به غیر عـلی پا به معـبرش نزند

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

اولین بیت شد این مصرع بسم‌الله است            قلم از آنچه در افکار من است آگاه است
پُر مضمونم و بیت الغزلی در راه است            صحبت از حضرت خورشید، سخن از ماه است


بـاز کـرده‌ست اذان حـنجـرۀ مـأذنـه را
تا شـب و روز بـخـوانم پـسـر آمـنه را

باغ در رویش خود فـصل بهاری دارد            عشق در اوج جوانی‌است، قراری دارد
نـور در حجـلۀ عـشق آمـده کاری دارد            پـسـر آمـنـه تـنهـاست؟ نـه، یـاری دارد

بَه‌به این وصلتِ فرخنده‌پی و ختم به خیر
در خورِ همسری عشق، خدیجه‌ست نه غیر

هـمسر بی‌بـدل حـضرت طـاهـا او بود            لایــق مــــادری اُمِ ابـــیــهـــا او بــــود
نــور را آیــنـه هـر آیـنـه تـنـهـا او بـود            مصطـفی آن هـمه تـنهـا شد امـا او بود

با وجودش به نبی هیچ غمی غالب نیست
تا خدیجه است غم از شعب ابیطالب نیست

السلام ای که در این شعر سرانجام تویی            مـصطـفی را تو دلارامـی و آرام تویی
دیـنم از اوسـت ولی پـایۀ اسـلام تـویی            ای غریبی که پر از نامی و گمنام تویی

به مـقـام تو چه انـدازه حـسـادت بُـردند
لقـب خاص تو را نیز به سرقـت بُردند

ما کجا و سخن از مدح تو با این دل پُر            شـرمگـیـنم که نـداریم کـلامی درخـور
ما که گـوهر نشـناسـیم چـرا سُـفـتنِ دُر            خـرج دین شد هـمۀ مـال تو اُشتر اُشتر

وای بـرما و بر این شیـوۀ مـهـمانی ما
شـده سـرمایـۀ تو خـرج مـسلـمـانی مـا

گفتم از مدح تو از روضه‌ات اما کمتر            رفـتی و مانـد غـمت روی دل پیـغـمبر
دخـترت فـاطـمه جـان داد پسِ آتشِ در            مجـتبی آه کـشید از دلش از سوز جگر

آمد از عرش برای تو کفن، طیّب و پاک
نـوه‌ات کـربـبلا بی‌کـفـن افـتاد به خاک

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از همان آغـاز، چـشم آسمان ها و زمین            تا ابـد دیگر نمی‌بـیـند زنی را اینچـنـین

در همان عصری که اهل شهر با شک کافرند            تو به آئـین پیـمبر مؤمن هستی با یقـین


گوهری مثل تو در بیت النبی بوده است که            غبطۀ این خانه را خورده ست فردوس برین

میوۀ خوب از درخت خوب حاصل می‌شود            پس فقط دامان پاک توست زهرا آفرین

تکیه گاهی چون تو دارد، ذوالفقاری چون علی            سر نخواهد داد پیغمبر دم: هل من معین

چون لباس کعبه بر اندام بت زیبنده نیست            جز تو بر شخصی دگر عنوان اُمُّ المومنین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر جهت انتقال بهتر معنای شعر و بر طرف شدن سکت شعری تغییر داده شد

در همان عصری که اهل شهر با شک کافرند            تو به آئـین محـمـد رو میاری با یـقـیـن

بیت زیر به دلیل اغراق گویی حذف شد، فراموش نکنیم که قرآن در مورد حضرت مریم با عبارت: يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ یاد میکند

هم ردیف هاجر و آسیه و مریم شده است            هر زنی از خرمن اخلاق تو شد خوشه چین

زبانحال پیامبر در وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : آرش براری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تکیه گاهـم بوده‌ای، ای تکـیۀ بازوی من            ثروت و سرمایه‌ات شد مایۀ نیروی من

با تو من بار رسالت را به دوشم می‌کشم            ای خدیجه پس تو هستی قوّت زانوی من


گفت: از سوی خدا بر تو سلام آورده است            جبرئیل از آسمان هر وقت آمد سوی من

در مصیبتهای من سنگ صبورم بوده‌ای            با چه صبری می‌نشستی پای گفت و گوی من

سنگ و خاکستر به رویم ریختند از بام‌ها            پاک کردی خاک ها را از روی گیسوی من

گرچه در شعب ابی‌طالب شرایط سخت بود            اَخم هم حتی نکردی همسر خوش روی من

رفتی و دسته گلت، زهرا کنارم مانده است            عطر تو در خانه مانده، ای گل خوشبوی من

قحطی آب است در شعب ابی‌طالب ولی            غم مخور با اشک غسلت می دهم بانوی من

همسر و همسنگر و همراه احمد بعد تو            پُر نخواهد کرد جایت را کسی پهلوی من

رفتی و بعد از تو دشمن حرمت ما را شکست            خوب شد رفتی ندیدی پهلوی زهرا شکست

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آن بانویی که یکسره عشق پیمبر است            آری خدیجه است که امشب به بستر است

یک سوره بیش نیست به قرآن سینه اش            آن سورهٔ سه آیه مگر غیر کوثر است؟


بانـو چه می‌کـشید ز غـم های دخـترش            آنـجـا که حد فـاصل دیـوار تا در است

غمدیده فاطمه به که گوید ز غـصه‌اش            سنگ صبور دخـتر غمدیده مادر است

رنگ از رخ خدیجه به بستر پریده است            امشب مسیر روضه به کوچه رسیده است

: امتیاز
نقد و بررسی

در تمام سایت ها « تا جائی که ما بررسی کردیم» بیت زیر به عنوان بیت اول این غزل آورده شده است در صورتیکه نه از نظر معنایی و نه از آن مهمتر نه از نظر قافیه با ابیات بعدی تناسب ندارد لذا بیت زیر حذف شد.

اسلام چون که مثل علی و خدیجه داشت            حل شد برای عالم و مهدی نتیجه داشت

بیت زیر دم»به دلیل عدم رعایت شأن اهل بیت تغییر داده شد، بیچاره خواندن حضرت زهرا روا نیست و اشتباه است

بیچاره فاطمه به که گوید ز غـصه‌اش            سنگ صبور دخـتر غمدیده مادر است

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

بدون عشق، بیتی در خورِ املا نخواهد شد           که بی اذن قلم شاعر! غزل انشا نخواهد شد

شروع مستی از آنجاست که میخانه برپا شد           از آنجایی که جمع می کشان، منها نخواهد شد


می آماده است در ساغر، اَدر کاساً بخوان ای شیخ!           که تا ساقی نفرماید « و ناولها» نخواهد شد

غزل در وصفِ کوثر آفرین بانوی اسلام است           که جز در مدح او گفتن، زبان گویا نخواهد شد

بر آدم همسری آمد، بر احمد نیز همتایی           چه همتایی! که قدر شوکتش حوّا نخواهد شد

یکی مَرد و یکی زن، هر دو اما یار یکدیگر           که دریا، رو به رو جز با خودِ دریا نخواهد شد

چُنان از عشق می‌دانم به هم وابسته اند اینها           که امروز پیمبر در غمش فردا نخواهد شد

چه بیهوده است بی‌نامش کلامی بر زبان راندن           از اسلامی که بی‌ایثار او احیا نخواهد شد

خدیجه، یک زن است اما به مردان آبرو داده است           که تا او هست در میدان نبی تنها نخواهد شد

مپندار از عُروجش مصطفی تنها بماند، نه !          که ذکر لا اله ای دوست! بی الّا نخواهد شد

اگرچه راویان گفتند زنهایی پیمبر داشت           زنی غیر از خدیجه مادر زهرا نخواهد شد

از او که مادر زهراست، زهرا دختری آورد           که زن در نسل او جز زینب کبری نخواهد شد

امیرالمومنین یک مَرد و اُمّ المومنین یک زن           که غیر از این اگر باشد لقب معنا نخواهد شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت حفظ بیشتر شدن پیامبر تغییر داده شد

چُنان از عشق می‌دانم به هم وابسته اند اینها           که امروز محمّد در غمش فردا نخواهد شد

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : مربع ترکیب

تو را از جنـس دریـا آفـریـدند            سـراپـا نــور یـکـجـا آفـریـدنـد
تو را هم کـفـو طـاهـا آفـریدند            به دامـان تـو زهــرا آفـریـدنـد


خدیجه، بودنت خـرج نـبی شد
تعـالی لله که دامادت عـلـی شد

به کوری حسودان محشری تو            ز زنـهـای جـهـان بالاتـری تو
خـروشنده شـروع کـوثـری تو            به اهل بیت عصمت مادری تو

شما جان حـسن، جان حـسـینی
شـمـا مـادربـزرگ زیـنـبـیـنـی

ظهور نور حق در آستین است            که بـانـویـی ز آل الله این است
خدیجه، فاطمه، زینب چنین است            نمای بـعـدیـش اُمُّ البـنـین است

جـلال کـبـریـایی در نـقـاب اند
دقـیـقـاً آفـتــاب در حـجـاب انـد

تو در شعب ابی‌طالب چه دیدی؟            بلایی سخـت بر شانه کـشـیدی
صنوبر بودی و از غم خمیدی            نه رحلت کرده‌ای، قطعاً شهیدی

سزای کودک و پیر و جوان است
شهادت ارث کـل خاندان است

به جان عـرش افـتـاده صدایت            به هم زد آسمان را گریه‌هایت
گرفت آخر، گرفت آخر دعایت            عـبـا آورده پـیـغـمـبـر بـرایـت

اگر چه دفن تو با احترام است
دل من در خرابه‌های شام است

اگـر که طـفـل بی بـابـا نمی‌شد            چـنـیـن با پـیـکـر او تا نمی‌شد
کفـن در شهـرشان پیدا نمی‌شد            زن غـسـالـه از جـا پـا نمی‌شد

سوالی کرد غساله، مریض است؟
و یا با این سر و وضعش کنیز است؟

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

ایـثـار در راهِ خـدا دینِ خـدیجه است            چشمانِ عالم محـوِ آئـینِ خدیجه است
سـجـادۀ ذکـرِ شـبـانـه عـاشـقِ اوست            محراب هم مشتاقِ آمینِ خدیجه است


از مکه تا بیتُ العـتـیقِ روشنِ عرش            خیلِ ملک سرگرمِ تحسینِ خدیجه است
گر قـامـتِ نخـلِ نـبـوت استوار است            از برکتِ خشتِ نخستینِ خدیجه است
او همسرِ خورشید هست و مادرِ ماه            عطرِ وجودِ هر دو تسکینِ خدیجه است
از سوی حق بر او سلام آورده جبریل            از باغِ معراجی که آذینِ خدیجه است
عـنـوانِ اُمّ الـمـومـنـیـن دارد اگـر او            این یک از آن صدها عناوینِ خدیجه است
از بس که دستانش سخاوت دارد آری            عالم فقیر و عبد و مسکینِ خدیجه است
امشب که از داغش جهان را غم گرفته            قلبِ پیمبر نیز غمگـینِ خدیجه است!

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها در وفات مادر

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مادر از دست مرو، بال و پرم می‌سوزد            بسکه باران زده ام چشمِ ترم می‌سوزد

بیکسی، دربدری سخت دلم را سوزاند            رحم کن بر منِ زهرا جگرم می‌سوزد


از زمـانی که فـراقِ تو مسّجـل گـشـته            بـین آتـش بـنـگـر کـه‌ پـدرم می‌سـوزد

دخترت را تک و‌ تنها نگـذاری هرگز            که در آیـنـده پـسِ در ثـمـرم می‌سوزد

می‌رسد لحظۀ سختی که به پشتِ یک در            فضّه بـیـنـد بـدنِ گـل پـسرم می‌سـوزد

سپرم چیست؟ دو دستم؛ بـفـدایِ حـیدر            آخـرش در رهِ مـولا سـپـرم می‌سـوزد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دخترت را تک و‌ تنها نگـذاری هرگز            که به این زودی زود است برم‌ می‌سوزد

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای که در حُجب و حیا، رتبۀ والا داری            بانوی عشقی و در قلبِ نبی جا داری

قـلـبِ تـو خـانـۀ اســرارِ الـهـی بـاشـد            در دلت وسعـتِ صد پهـنۀ دریا داری


»خاتمِ عشق» به تو تکیه زده از اوّل            چقَـدَر حـسِّ ارادت تو به طاهـا داری

مریـمی؛ مـریمِ عُـذرای رسـولِ اکـرم            نَفَـسی پاکـتر از حضرتِ عـیسا داری

به مقـامـاتِ تو نازم چـقَـدَر عـظـمایی            دختری طاهره چون عصمتِ کبرا داری

تـربـیت یـافـتـۀ در دامـنِ تو صـدّیـقـه            بـعـدِ خـود بـهـرِ نـبـی اُمِّ ابـیـهـا داری

یا خـدیجـه بـفـدایت هـمه عـالـم بـی‌بی            تو همانی به بَرت حضرت زهرا داری

فـخـر اسـلام به ایمانِ تو و پـیـغـمـبـر            آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : میثم مومنی نژاد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت            عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت

آن سالهای سـخـت اگـر با نـبـی نـبـود            گوئی سپاه دین عـلی بت شکـن نداشت


جـز دامن بـهـشـتـی آن مـادر شـریـف            گـیـتی توان مـادر کـوثـر شدن نـداشت

غـار حـراسـت چـلـه‌نـشـیـن طـعـام او            جز او رسول محرم سرّ و علن نداشت

سـرمـایـه دار اول شـهـر حـجــاز بـود            اما زمان رحـلـتـش حـتی کـفـن نداشت

زخم زبان شهر به جانش خـرید و باز            باکی ز جان فشانیش آن شیر زن نداشت

چـشم رسول در غـم او بارها گـریست            گویا به غیر لاله گلی این چمن نداشت

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : عبدالحسین مخلص آبادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای وجـودت هـمه ایـمـانِ خـدا            ای بدهکـار دو چـشـمت دریـا
ای به ظـاهـر جـلـواتـت بـانـو            ای به سجـاده تـمـامت حـوراء


خنده‌هایت همه‌اش نزد رسول            اشکهایت همه در شب به خـفا
خـانـه‌ات راه عـبـور مـلـک و            ثـروتـت داده بـه اســلام، بـقــا
دانـش آمــوز کـلاسـت هـاجـر            دامـنـت مـحــفـل انـس زهــرا
یک نـخ معـجـرتان از نرگـس            جـنـس روبـنـده تـان از طـوبـا
هـر زمـانی که ز مسـجـد آمـد            هـر زمانی که نـبـی دیـد جـفـا
عالمی غـم به دلش گر می‌بود            با وجـود تو گـرفته است جـلا
ولی افـسوس تو را داد زدست            وای از آن دم که نچـرخد دنیا
وای از غـصـۀ بـی مـادری و            وای از داغ دل دخـــتـــرهـــا
مادری رفت به دختر چه گذشت            بـین آن جـمعـیـت بی پـروا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر با توجه به جایگاه خاص حضرت مریم که در آیات سورۀ مریم آمده است تغییر داده شد

دانـش آمــوز کـلاسـت مــریـم            دامـنـت مـحــفـل انـس زهــرا

بیت زیر به دلیل نامستند بودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا وفات حضرت خدیجه قبل از هجرت و شروع جنگ های پیغمبر بوده است

هرزمان بعد رسیدن از جنگ            یا پـس از دفـن و وداع شـهـدا

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محمّد قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

زنی که خواست مردش رَحمةُ للعالمین باشد           سزاوارست در القابَـش أمُّ المؤمنین باشد

مُحمّد در حرا مبعوث شد امّا قرار این بود           از اوّل خانۀ پُر برکت او مَهدِ دین باشد


خدیجه ذکرِ لبهای محمّد بود و این یعنی           چِقدر این اِسمِ زیبا می‌تواند دلنشین باشد

لغت نامه نوشته معنی‌اش را ”اَبرِباران زا           که نام نامی‌اش بابَرکت و رحمت قرین باشد

اَمانت بود نـور فاطمه در باطنش، آری           ”اَمینه” می‌تواند مادر”بنتُ الأمین” باشد

ازاین مادر که کوثر پرورانده دامن پاکش           تَوقّع می‌رود تا حشر عصمت آفرین باشد

قسم بر تار و پود چادر زهرای مظلومه           نخی از ریشه‌های چادرش حَبلُ المتین باشد

شهادت می‌دهد حکّاک،زهرا دوست می‌دارد           عقیقی را که نام مادرش، نقشِ نگین باشد

تنم جای کفن در حُلّه‌ای از نور می‌خوابد           اگر مُهر غلامی‌اش مرا نقش جبین باشد

برای مریم عذرا چه فخری برتر از اینکه           به رضوان با خدیجه همکلام وهمنشین باشد

اگرچه سالها پیش از غدیر از این جهان رفته           شهادت داده که حـیدر امیرالؤمنین باشد

خدیجه رفته، چون مادر ندارد تاب این راکه           ببیند در جوانی دخترش نقش زمین باشد

خدایا چادری که یادگار مادر زهـراست           نباید زیر دست و پای نامردی لعین باشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انتقال بهتر معنای شعر و تطابق بیشتر با روایات مستند تغییر داده شد

قسم بر وصله‌های چادر زهرای مظلومه         نخی از ریشه‌های چادرش حَبلُ المتین باشد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و حذف شد زیرا حضرت خدیجه داغ طفل  ندیده است که حضرت زهرا هم مثل او باشد

شبیهِ مادرش، زهرا مصیبت دیدۀ طفل است           رُباب از خرمِن داغِ خدیجه خوشه چین باشد

زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها در وفات مادر

شاعر : مجتبی صمدی شهاب نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مادر مرو که فاطمه‌ات زار و مضطر است            هجـر تو قـاتل من غـمدیده دختر است

غصه مخور به حال پدر چونکه بعد تو            زهرای کوچک توبرایش چو مادر است


در سرزمین شعب ابی طالب از محن            اکنون ز اوج داغ و عزای تو محشر است

گـویـا که سـال حـزن بـرای پـدر بُـوَد            این سال غم که با غم دنیا برابر است

بار سفـر تو بستی و رفـتـی ولی بدان            کـوتـاه عـمـر دخـتر مثل کـوثـر است

وای از دمی که فاطمه‌ات را تو از بهشت            بینی میان شعله و در پشت یک در است

جـرم تو هـست یـاری پـیـغـمـبـر خـدا            جرم من حزین بخدا عشق حیدر است

آنکه فکـنـده لـرزه به جـانم نـظاره بر            چندین کفن بود که به دست پیمبر است

بعد از شمارش کفن این روضه‌ام شده            یک کودک بدون کـفن داغ مادر است

: امتیاز

زبانحال حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : مهدی مردانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

فخر من نزد عـرب این بود دختر داشتم           آیت من بود و در گهـواره کـوثـر داشتم

هرچه عالم فخر دارد نزد من یک ارزن است           من زنی هستم که در خانه پیـمـبر داشتم


روزهایم شب نمی‌شد چشم او تا باز بود           سایۀ خـورشـید را همواره بر سر داشتم

عاشق این مرد بودن معجزه لازم نداشت           چـشم‌هـایـش را از اول نیـز بـاور داشتم

راه‌هــای آسـمـان را از زبـان هـمـسـرم           مـثـل آواز پـر جــبــریـل از بَـر داشـتـم

آیـه‌هـا تکـرار او بودند و عـمری بر لبم           بـا طــنـیـن نـام او قــنـد مـکـرر داشـتـم

چشم بر من دوخت در شعب ابی‌طالب گریست           ناگهان یک آسمان در خود کبوتر داشتم

جان خود را بر سر این عشق دادم عاقبت           هـدیه می‌دادم اگر صد جان دیگر داشتم

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مربع ترکیب

دلم میخواست امشب اشک چشمم را خبر می‌کرد            دلم میخواست دستم خاک عالم را به سر می‌کرد

دلم میخواست امشب پایم از ماندن حذر می‌کرد            به قبرستان دلگیر ابوطالب سفر می‌کرد


دلم می خواست خیس از گریه‌های ابرها باشم

دلم می خواست امشب زائر آن قبرها باشم

بهشتی باز هم از جنس خاکی نازنین آنجاست            مزار پاره‌های قلب ختم المرسلین آنجاست

یقینا قطعه‌ای از جنّت حق در زمین آنجاست            چرا که مرقد خاکی اُمُّ المؤمنین آنجاست

شدم سرمست از شهدی که شیرین کرد کامم را

به بانویم خـدیجه عرض کردم تا سلامم را

سلام ای مادر اسلام، ای خانوم، ای بانو            سلام ای بیقرارت چارده معصوم ای بانو

سلام ای سنگ خارا در کفت چون موم ای بانو            سلام ای مظهر یا حیّ و یا قیّوم ای بانو

تو حی و زنده خواهی ماند تا وقتی که دین زنده است

تو قـیّـومی و با تو پرچم اسلام پاینده است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که اشتباه است زیرا هم وزن شعر مخدوش شده است و هم اینکه مرقد ام البنین در بقیع و مرقد حضرت خدیجه در قبرستان ابوطالب است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

یقینا قطعه‌ای از جنّت حق در زمین آنجاست           چرا که مـرقـد خاکی اُمُّ البـنـین آنجاست

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

ای داده به عـفّت شرف و نام خدیجه            ای بسته بطوفت فلک احرام خدیجه

ای هـمـسر پـیـغـمـبر اسـلام خدیجه            ای عصمت حق فاطمه را مام خدیجه


ای ختم رسل را ز شرف نور دو دیده

پیـش از شب بعـثت به محمّد گـرویده

ای بر تو سلام آمده از داور هستی            بگـذشته در آئـین نبی از سر هستی

دل داده و دل بُرده ز پیغمبر هستی            زیبد که بخوانند تو را مـادر هستی

الحق که خدا، هستی خود را به تو داده

اُمُّ الّـنـجـبـا، فـاطـمه زهـرا به تو داده

اسـلام ز امـوال تو سـرمـایه گرفته            دین در کـنف عزّت تو سایه گرفته

توحـید ز اخلاص تو پیـرایه گرفته            اخلاص ز حُسن عملت پایه گـرفته

هـمّـت سر تـسلـیم به دیـوار تو سـوده

پیش از تو زنی لب به شهادت نگشوده

تو در دل سختی به پیـمبر گرویدی            هر بار بلا را به سر دوش کشیدی

بر یاری اسلام به هر سوی دویدی            بس زخم زبان‌ها که ز کفّار شنیدی

ای قامت مردان جهان خم به سجودت

ای تکیه‌گه خـتـم رُسُل نخـل وجـودت

ای مکّه ز خاک قـدمت خُـلد مخـلّـد            ای عصمت معـبود و امید دل احمد

اسلام به پا خواست و گـردید مـؤیّد            از ثروت تو، تیغ علی، خُلق محمّد

تا حـشـر خلایـق که خـدا را بپـرستند

مرهـون فـداکاری و ایـثـار تو هـستند

تـنها نشدی هـمـسر و دلـدار محـمّد            در سخت‌ترین روز شدی یار محمّد

در شدّت غم گشتی تو غمخوار محمّد            پـیـوسـته دلـت بود گـرفـتار محـمّـد

در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ

باشد که کنی در ره او چهره ز خون رنگ

آن‌روز که افتاد خـزان در چمن تو            پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو

تا بـوی گـل احـمـدی آیـد ز تـن تـو            شد جـامـۀ پیـغـمـبـر اکـرم کـفـن تو

با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد

بـی‌مـادری فـاطــمـه، تـنهـائـی احـمـد

بردار سر از خاک و ببین همسر خود را            بنگر هدف سنگ سر شوهر خود را

بازآ و ببین اشک فشان دختر خود را            برگیر به بر دختر بی‌مادر خود را

بی روی تو گردون به نظر تیره چو دود است

برخیز که بی‌مادری فاطمه زود است

برخیز که بر ختم رسل فخر زمانه            خانه شده غـمخانه، ای بانـوی خانه

بر گیسوی زهرا که زند بعد تو شانه؟            بی‌تو شده از هر مژه‌اش سیل روانه

پـیـغـمـبر اکـرم ز غـمـت زار بگـرید

خـون است دل فـاطـمه مگـذار بگرید

ای جامۀ احـمد کـفـنت بر بدن پاک            کن بهر حسینت به جنان جامه ز غم پاک

تو بر سر دست نبی و او به سر خاک            سر تا به قدم چون گل پرپر شده صد چاک

«میثم» ز غـم نور دو عـین تو بگوید

تا صبح قـیامت ز حـسیـن تو بـگـویـد

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه عصمت مختص ۱۴ معصوم است بیت زیر تغییر داده شد

ای داده به عصمت شرف و نام خدیجه            ای بسته بطوفت فلک احرام خدیجه

بیت زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب سکت وزن شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

در شدّت غم گشتی غـمخوار محمّد            پـیـوسـته دلـت بود گـرفـتار محـمّـد

برخیز که بر ختم رسل فخر زمانه            خانه شده غـمخانه، ای بانـوی خانه

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سخن از بانوی دین است که نورش یکتاست           روشنی‌اش به جهان روشنی بی‌همتاست
مدح او را نتوان گفت ز بس که والاست           هرچه گوییم فقط عرض ارادت ازماست


مـام اسلام و هـمـان مـادر کـلّ دنـیاست
هـمۀ نـور وجـودش ز وجود زهـراست

هـر چه دارد هـمه در راه حبـیـبش داده           یار بیـمار، که هـستی به طـبـیـبـش داده
ثـروتش را که به مـولای غـریبـش داده           حـق بر او لایحـۀ دلخـوش سیـبـش داده

عطر زهرا و حسین و حسن از حضرت اوست
بَه چه پاداش کرم نزد کریمان نیکوست

او که خـود در هـمه ایّـام بـمـانـد بـر جا           رفت تا دلـبـر خـوش نـام بـمـانـد بر جا
رفـت و از او غـم و آلام بـمـانـد بـر جا           سوخت چون شمع که اسلام بماند بر جا

پـا بـه پــا هــمــره دلــدار ز غــم آزرده
یک تـنـه تـوشۀ او را به حـرا مـی‌بُـرده

هست اسلام اگر یکسره از بودن اوست           همه از بخشش او آن همه فرمودن اوست
دین که آسوده شده حاصل فرسودن اوست           لحـظۀ دادن جـان لحـظۀ آسـودن اوست

انـبـیـا در ره دین گر چه نـتـیـجـه دارند
هـر چـه دارند ز ایـثـار خـدیـجـه دارنـد

حال بـیـنـید چرا هـمـچو گـلـی پـژمـرده           حـاصل غـربت یـار است اگـر افـسـرده
رنـج بـسـیـار به هـمـراه پـیـمـبـر بُــرده           بس گرفـتـنـد بر او جـملۀ زن‌ها خورده

که تو از چه شده‌ای همسر این مرد یتـیم
غافـل از اینکه دلـش بود پی عـشق قدیم

عـاقـبـت در ره دلــدار فـدا شـد جـانـش           با دل زخـمی و خـونـبار فـدا شد جانش
بعد از او فـاطـمه بر یـار فدا شد جانش           وای بـیـن در و دیـوار فــدا شـد جـانـش

مـادر فـاطـمـه در راه پـیـمـبـر جان داد
دخترش فاطمه هم در ره حـیدر جان داد

بر تو استبـرق زیـبای جـنان گشت کـفن           آن چه جبـریل بـیاورد همان گشت کفـن
کـربلا بر نوه‌ات خون روان گشت کفن           بـوریـایی به تن شـاه زمـان گشت کـفـن

هـر چه غـم گـشـتـه به پـا در عـالـمـیـن
نیـست والله غـریـبـانه‌تـر از داغ حـسین

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم»بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن و آهنگ شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

مـادر اسلام و هـمان مـام تـمام دنـیاست          هـمۀ نـور وجـودش ز وجود زهـراست

ثروتش را که به مولای عالم غریبش داده          حـق بر او لایحـۀ دلخـوش سیـبـش داده

که تو از چه شده‌ای همسر این مرد یتیم          غافـل از این دلـش بود پی عـشق قـدیـم

مـادر فـاطـمـه در راه پـیـمـبـر جان داد          دخـتـرش نـیـز در راه حــیـدر جـان داد

هـر چه به پـا گـشـته غـم در عـالـمـیـن          نیـست والله غـریـبـانه‌تـر از داغ حـسین

زبانحال حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تا سـایـۀ تـو بر سـر دردانـۀ من است            این خانه، ای رسول خدا خانۀ من است

دل شوره‌ام برای غریبیِ فاطمه است            این خود دلیل اشک غریبانۀ من است


مـــادر نــدارد و نـگــرانــم بــرای او            بنگر سرش چگونه روی شانۀ من است

وقتی عروس می‌شود این نور چشم من            آیـا کـسی مـلازم ریـحــانـۀ مـن اسـت

نُه سـاله می‌رود به سوی خـانـۀ عـلی            نُه سالِ بعد شعـله به کـاشانۀ من است

گویا کسی به خـانۀ من شعـله می‌کـشد            آتش مگـر حریف به پـروانۀ من است

اِنسـیّه را به کوچه مگر خـار می‌کـنند            سیـلی مگر نـوازش جـانـانۀ من است

ای دخـتـرم بـرای عــلـی آبـرو گـذار            یـاریِ او دعـای صـمـیـمـانۀ من است

اَمّن یجیب بر لب من نقـش بسته است            ذکـر عـلـی دوای طـبـیـبـانـۀ من است

مـی‌مـیـرم و فـدای رســول خـدا شـوم            جـبـریـل هـمکلامِ حکـیـمانۀ من است

پـیــراهـن رســول خــدا را بـیــاوریـد            این هدیه بر عـطای فقـیرانۀ من است

این پیـرُهن به هـفت کـفن بر تـنم کنید            زیرا گـریز روضۀ غـمخانۀ من است

آیا حـسیـنِ من کـفـن از بـوریـا شـود؟            این اولین عـزا به عـزاخـانۀ من است

: امتیاز